محل تبلیغات شما

(زنگ انشاء)

(آدم بی حال)

اونسال روخوب به یاد دارم که وقتی مدرسه ها باز شد ما با چه شورو شوقی وارد مدرسه شدیم؛چون اول مهربود وبا بازشدن مدرسه هم دوستان جدید وهم معلمهای جدیدی درکلاس بالاتر پیدا می کردیم؛ آنروز اول که وارد کلاس جدیدمان شدیم را خوب بخاطر دارم ، تکوتوک ازدوستان قدیمی ام درکلاسمان بودند و.بقیۀ دوستان جدید بودند بعضی ازآنها گوشه گیر وبعضی دیگر پر جوشو خروش،بعضی کم حرف ووعده ای دیگرهم پُرحرف،بعضی مظلوم وبعضی هم قُلدُر کلاس به حساب می آمدند ودر کل میشه گفت که از همه فرقه ای در مدرسۀ ما یافت می شد؛ولی اینباربا هرسال فرق می کرد.یک پسر بی حال هم در کلاس ما دیده می شد که از نظر جسه ای خیلی لاغر اندام بود بطوری که می شد تمام اسکلت دنده هایش را براحتی شمرد؛ این پسرخیلی آرام وبی زبون(کم حرف) بود،او موقع راه رفتن خیلی آهسته وآرام قدم برمی داشت یا به قول بچه ها (حرکت اسلومیشنی داشت)وبچه ها برای مسخره کردنش پشت سرش راه می افتادندو ادایش را درمی آوردندو.اونه تنها اینجوری بود بلکه تو حرف زدن هم همینگونه(اسلومیشنی)بود؛اگر کسی با او حرف می زد باید ساعتها معطل می ماند تا از او یک کلامی بشنود یعنی هم آهسته وهم آرام کلمات را ادا می کرد به قول معروف(اگرشما از مورچه صدائی می شنیدید،ازاوهم صدائی می شنیدید)واین موضوع هم ما بچه هارو وهم معلمها رو کلافه می کرد وبرای همین بود که همه او را مسخره می کردند.بیشتر معلمها سعی می کردند،بجای اینکه درسها را از او شفاهی بپرسند ترجیح می دادند کتبی ازش امتحان بگیرند.اما اینهم یه دردسر دیگه داشت ،یعنی اگر ساعت امتحان از ما نیم ساعت بود ولی برای او حداقل 1 ساعت یا بیشتر زمان می گذاشتند و.چون او نه تنها درجواب دادن سوألها کُند بود بلکه تو نوشتن هم کُند بودو هم غلط املائی زیادی داشت واینهم یک معضلی بود.

یکروز معلم علوم تصمیم گرفت بجای اینکه اسکلت عروسکی که در آزمایشگاه بود با خود به کلاس بیاورد .اینبارخواست ازاین پسر بیچاره استفاده کند.چون هم لاغربودو هم از دندانهای سفیدومرتبی برخوردار بود وکلاًبدرد کارمعلممان می خورد؛اول پسر را آوردَم میزخودش وگفت:علی اکبرجان لطفاً دهانت را باز کن تا برای دوستانت در بارۀ نظافت دهان ودندان توضیحی بدهم.

بعد یک مسواک تمیز وآکبندی از کیف خود درآورد جلدش را باز کرد وشروع کرد به مسواک زدن صحیح دندان پسرک وتوضیح داد که طرز درست مسواک زدن به چه گونه ای هست و.بعد گفت: حالا نوبت خوردن غذا هست که باید طرز درست جویدن لقمه را هم به شما آموزش بدهم .وبعد یک لقمه ازپنیری که در یک ظرف بسته بندی شده استریل بود وهمراه با یک نانی که آنهم در یک کیسه فریزر که جداگانه بسته بندی شده بود را ازکیفش درآورد وبرای پسرک لقمه ای کوچک گرفت وبه او داد که خوب آنرا بجود.ما رو میگی همگی با دیدن این وضع دهانمان حسابی آب افتاده بود وبا حسرت وتعجب به او خیره شده بودیم؛وقتی لقمه را به دهانش گذاشت وبه گفتۀ معلم باید انرا چند بارآرام بجود.خب معلوم دیگه این همینجوریش(نزده می رقصه) چه برسه به اینکه بهش بگی آروم انجام بده!!.

همانطور که گفتم پسرک خیلی لاغر واستخوانی بود بطوری که وقتی درحال جویدن لقمه بود با اینکه لقمه کوچک بود هی از اینطرف به آنطرف لپش می رفت وبرآمدگی بزرگی را ایجاد کرده بود که ما هرآن فکر می کردیم که الآنست لپش جِربخورد بعد خیلی آروم لقمه را به دندان جلوییش هدایت می کرد ولبهای جلوی غنچه شده بودو همچین که فکر می کردید که الآنست رگ آرواره اش پاره شود.این لقمه مثل توپ فوتبال به اینطرفوآنطرف پرتاب می شد ودرآخربعد از کلی کلنجار رفتن با آن لقمۀ بیچاره آنهم با اَدا واَطواربسیارآنرا آهسته وآرام فرو دادبطوری کهلقمۀ برآمده وقتی داشت از گلوی باریکش پائین می رفت یک خط سیری را داشت طی می کرد.واقعاًاین از اسکلت عروسکی بهتر عمل میکرد .فقط اگر گوشت وپوستش را درنظر نگیرید هیچ فرقی با اسکلت عروسکی نداشت تنها فرقش این جاندار بود وبس.

خلاصه که وقتی لقمه از گودی گردنش پائین رفت دیگر دیده نشد که به کجا رفت؟!.وچه بلائی به سرش آمدوچه مراحلی را برای هضم شدن باید طی کند ولی معلم همچنان برای ما مراحل هضم غذا را  بطور تئوری توضیح داد و دیگر نمی توانست آنرا کاملاً به ما نشان بدهد خدا را شکر که به خیر گذشت وبعد معلم گفت:خب بچه ها امیدوارم که خوب درس را فهمیده باشید واگر سوأالی دارید بگوئید.

یکی از بچه ها که خیلی شر بود از معلم پرسید:آقا اجازه ما هم مثل این دوستمون باید غذا را بجویم .آخه اگه اینکار را بکنیم که چند روز غذا خوردنمون طول میکشه .آخه تا غذا هضم بشه باید نوبت غذای بعدی را شروع کنیم .اینجوری که مدام هم فکمون باید حرکت کنه وهم دندانهایمان زود خراب میشه .چون دیگه فرصت مسواک زدن بین نوبت غذائی بعدی رو نداریم .وهم حسابی خسته می شیم.

معلم گفت:البته این دوستتان زیاد از حد آروم این عمل رو انجام داد. ولی شما سعی کنید از این کمی تندتر انجام بدهید.اینجوری نه وقت خودتونو ونه وقت دیگرونو تلف نکنید وهمانطور که گفتید تا معدۀ بنده خدا بیاد عمل هضم را انجام بده نوبت وعدۀ غذائی شب یا روز می رسه ودیگر نمی تونه استراحت کنه وبه قول معروف مدام باید(کار خونۀ شکمتون مثل یک کارگر کار بکنه)اونهم بدون هیچ استراحتی اینجوری معده داغون میشه.تازه آنموقع است که تمام اجزاء بدنتان به حرف در بیایندوبگویند :که ای خدا کاری کن این بنده ات را روی دور تند کوک بشه ما مردیم از بس که شبو روز کار کردیم.

(عروس کِشون وداماد کُشون)

(چگونه دنیا به آخرمی رسد)

همه‌ی ما ارزشمندیم

هم ,یک ,لقمه ,معلم ,ای ,ها ,می کرد ,بچه ها ,مسواک زدن ,که وقتی ,اسکلت عروسکی

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سیاست و پژوهش، دکتر مجتبی مقصودی دانشگاهی برای شما سامانه پیامک صوتی پایاپردازش حقیقتا Meh تولید و فروش انواع اتاق یخچالی کامیون کامیونت و نیسان فیلم ها و ویدیو های ساخت و تولید خدمت بیگاری و اجباری سربازی فروش تایمر امرن آسمونی st0ry-of-a-gir