محل تبلیغات شما

(زنگ انشاء)

(بازرس)

اینبار مثل همیشه زنگ انشاء چه خوب وچه بد بالاخره گذشت؛ولی جالبتراینکه یکروزمدیر اومده بود وسرصف سخنرانی کرد اونهم درمورد اینکه قراراست 2 روز دیگه بازرس به مدرسه امان بیاید وچقدرهم تأکید داشت که:اولاً شما بچه ها بایدبیشتر به درسهایتان اهمیت بدهید وهمینطور موقعی که معلم تان سر کلاس درس میدهد بیشتر دقت کنید که همانجا زود درس را یاد بگیرید و همۀ اینهارو برای شب امتحان نگذاریدو.دوماً باید در رفتار وکردارتان نسبت به یکدیگربیشتر دقت بخرج بدهید یعنی با هم دعوا ومرافه نکنید وباهم مهربان باشید .البته من همیشه به شما این حرفها را میزنم (ولی کو گوش شنوا)ولی ازتون میخواهم حداقل اونروز که بازرس به اینجا می یاد درست رفتار کنید که بگویند چه مدرسه خوبی هست وبعنوان مدرسۀ نمونه انتخاب شویم ؛ سوماً باید نظافت را هم در مدرسه رعایت کنیدو.

خلاصه که آنروز نیم ساعت در مورد همۀ اینها صحبت که چه عرض کنم بیشتربه نصیحت کردن ما گذشت وآنروزهیچ برنامۀ صبحگاهی مثل(تلاوت قرآن،سرود،نرمش صبحگاهی و.)اجرا نشد وفقط به سخنرانی مدیرگذشت وبعدش رفتیم سرکلاس.آنروز ودو روز بعدش هم البته زنگهای تفریح بنده خدا فراش مدرسه همراه با خانومش وبعضی از بچه های مدرسه به کمک هم درحال تمیز کردن مدرسه بودند از کلاس ها گرفته تا حیاط بزرگ مدرسه و.خلاصه به کمک هم مدرسه را حسابی آب وجارو کردیم.

آنروزکه قراربود بازرس به مدرسۀ مابیاید همه ازمدیر وناظم ومعلمها گرفته تا ما بچه ها همه درتکاپو بودیم و(سرازپا نمی شناختیم).

آنروز تا زنگ آخرمنتظرماندیم ولی بازرس نیامد بعد معلوم شد که ایشون مریض شده بودند وآمدنش به فردا موکول شد؛فردای آنروزهم منتظر او شدیم ولی باز بازرس نیامد وباز گفته شد که اینبارعیالش مریض شده .یعنی تا یک هفته به همین منوال گذشت یعنی هرروز یه بهانۀ تازه ؛وبالاخره این تلسم شکسته شدو همان روزی که اصلاً در انتظارش نبودیم به مدرسۀ ما آمد؛آنهم با چه وضعی که خدا می داند. آنروزکذائی که معلمها وهمچنین دانش آموزان اصلاً حوصله درس دادن وپرسیدن وجواب دادن را نداشتندو.ومدرسه هم طبق معمول کثیف وبهم ریخته وهمچنین بچه ها هم درحال جنگ وجدل با هم بودند؛ مدرسۀ ما مثل میدان جنگ شده بود و.

آنروزوقتی بازرس آمد به کلاس ما معلممان از سرماخوردگی بی حال بود با ورود ایشون با بیحالی احترامی گذاشت وواز بچه های زرنگ درسهائی پرسید وفقط این بچه زرنگها بودند که آبرو داری کردند،بعد بازرس با رضایت تمام از معلم وهمچنین شاگرد دان کلاس ما تشکری کرد ورفت وبعد معلوم شد که بازرس از کلاس ما و دو کلاس دیگر راضی بوده ،وازبقیه کلاسها راضی نبود.

(عروس کِشون وداماد کُشون)

(چگونه دنیا به آخرمی رسد)

همه‌ی ما ارزشمندیم

بازرس ,مدرسه ,هم ,کلاس ,بچه ,زنگ ,بازرس به ,بچه ها ,شد که ,زنگ انشاء ,کلاس ما

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

thritezelid Robe de mariée گرمایش عشق meretdico Moein Aghazadeh کسب درآمد از اینترنت | همکاری در فروش شارژ فروشگاه سارینا شاپ quisucmiacred لوازم آزمایشگاهی ، مواد شیمیایی آزمایشگاهی و شیشه آلات آزمایشگاهی ، هود و سکوبندی آزمایشگاهی ای تی تکنولوژی